داستانی غم انگـــیز از دو زوج عــــاشق....
سلام دوستان.امروز میخوام واستون یه قصه قرار بدم...قصه شیرین و فرهادی که عاقبت روی خوشی بهشون نشون نداد...
!!!این داستان بر اساس یک واقعیت است!!!
.
.
.
.
.
دوتاگربه باهم ازدواج کردند...
.
.
.
اوایل زندگی عاشقانه ای داشتند...
.
.
.
اولین بچشون به دنیا اومد....
.
.
.
دومی هم همینطور...
.
.
.
بچهاشون بسرعت رشد کردند...
.
.
.
اولین قدمهای بچه هاشون...
.
.
.
پدر این خانواده سخت مشغول کار کردن بود...

.
.
.
و مادر هم دنبال خوشگذرونی خودش بود...
.
.
.
بچه ها بدون مراقبت بزرگ شدند و بچه های بدی از آب در اومدند...
.
.
.
یکیشون رفت تروریست شد...
.
.
.
اون یکی هم تو کلوب شبانه مشغول به کار شد...
بچه سومشون که به دنیا اومد نتونست تحمل کنه و خودکشی کرد...
وقتی پدرشون فهمید سکته کرد...
و مادرشون هم عقلشو از دست داد و دیوونه شد...
.
.
.
پایان...

+ نوشته شده در یکشنبه هشتم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 20:47 توسط HαmïÐ◕‿◕ Äñɢ✘êL
|













ســــلام...حــمیــد هستم به وبم خوش اومدین لحظات خوبی داشته باشین.